• زنگ انشا (وقتی باران بـه صدا درون مـی آید...)

     اری شقایق های لطیف ان دشت را به منظور شکفتن برگزیده بودند .  انگار نمـی دانستند ان دشت دشت بلاست. انشاه در مورد ان سوی پنجره درون مـیان ان گل های شقایق غنچه های نازنینی بودند کـه برگهای لطیف شان زیـاد طاقت خشکی و بی ابی را نداشتند . انشاه در مورد ان سوی پنجره ذخیره ی ابی رو بـه پایـان بود . شقایق های نازنین رو بـه پزمردگی مـی رفتند. خار های خسی کمر بـه پر پر شقایق ها بسته بودند. ای کاش تکه ابری درون اسمان پدیدار مـی شد . ای کاش سایـه مـی افکند . ای کاش چند قطره از ان مـی چکید. ای کاش... ای کاش ... اما ابری درون اسمان نبود . سایـه ای نبود . بارانی نبود.   شقایق های نازنین دیگر طاقت نیـاوردند پزمرده شدند . پر پر شدند. وحشی های بیـابان طاقت دیدن زیبائی ها را نداشتند . همـه را از دم تیغ گذراندند . حالا دشت پر شده بود از شقایق های پر پر شده .صدای غرش ابرها زمـین و اسمان را لرزاند . انقدر عصبانی بودند کـه زمـین بـه لرزه درون امد. صدائی همـه ی دشت را فرا گرفته بود ’ صدائی کـه گوئی شقایق های پر پر شده را نوازش مـی کرد . صدا ’ صدای اسمان بود . اما افسوس چه قدر حوصله کردی باران ’ دیر امدی دیگری منتظرت نیست ’ دیگری ارزویت نمـی کند.شقایقی نمانده کـه سیراب کنی . اری ... وقتی باران بـه صدا درون مـی اید . دیگر زمزمـه ای نیست.                                                                      زینب احمدی کلاس سوم راهنمایی مدرسه اندیشـه/اسلامشـهر  وقتی باران بـه صدا درمـی آید...  آیـا که تا کنون بـه بارش باران فکر کرده ایم ؟  باران کـه مـی بارد ، انشاه در مورد ان سوی پنجره بعضی ها دلشان مـی گیرد وخیلی ها شاعر مـی شوند. آخر تازه یـادشان مـی افتد کـه احساسات فطری پاک و زلالی هم هست کـه در لابهافکار مادّی و تکراری روزمره ، فراموشش کرده بودند.  وقتی باران مـی آید، دیگر، مردم ، خودشان را به منظور چیزهای کم ارزش و بیـهوده معطل نمـی کنند، حتی جلوی زیباترین ویترینـهای مجللترین مغازه ها هم خالی است.هر کـه را مـی بینی با عجله بـه سوی مقصد حرکت مـی کند یعنی باران باعث مـی شود کـه انسان مقصدش را فدای زرق و برقها نکند.  سواره ها نیز درون بارش باران بیشتر از قبل ، دلشان به منظور پیـاده ها مـی سوزد و زودتر آنـها را سوار مـی کنند. یعنی باران ، مردم را سخاوتمندتر و سخاوتمندان را دلسوزتر مـی کند.  باران کـه مـی بارد، مردم صمـیمـی تر ، متحدتر و فداکارتر مـی شوند. چرا کـه خیلی ها را مـی شود دید کـه یک نفر دیگر را زیر چتر خود گرفته اند.  باران ، زمـین را پاک مـی سازد ، هوا را تصفیـه مـی کند و برخی ویروسها را از بین مـی برد و شاید آن وقت مردم کمـی پاکتر زندگی کنند!  وقتی باران بر خاک ، کشتزارها و کوهها فرو مـی ریزد ، حیـات ، جان مـی گیرد و همـه بـه تداوم زندگیشان امـیدوارتر مـی شوند و ممکن هست برای یک بار هم کـه شده صاحب باران را شکر ...

  • انشا یک بچه دبستانی درون مورد ازدواج (نمـیری از خنده!!!)

    نام : انشاه در مورد ان سوی پنجره کمال     کلاس :دوم دبستان     موزو انشا : عزدواج!    هر وقت من یک کار خوب مـی کنم م بـه من مـی گوید بزرگ کـه شدی برایت یک زن خوب مـی گیرم. که تا به حال من پنج که تا کار خوب کرده ام و م قول پنج تایش را بـه من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب مـی کرده کـه ش بـه اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم کـه اصولن انسان حتما زن بگیرد که تا آدم بشود ، چون بابایمان همـیشـه مـی گوید مشکلات انسان را آدم مـی کند.   در عزدواج تواهم خیلی مـهم هست یعنی دو طرف حتما به هم بخورند. مثلن من و ساناز مان خیلی بـه هم مـی خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف حتما به هم بخورند، ساناز چون سه سالش هست هنوز فکر ندارد کـه به من بخورد ولی م مـی گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش مـی شود. درون عزدواج سن و سال اصلن مـهم نیست چه بسیـار آدم های بزرگی بوده اند کـه کارشان بـه تلاغ کشیده شده و چه بسیـار آدم های کوچکی کـه نکشیده شده. مـهم اشق هست ! اگر اشق باشد دیگری از شوهرش سکه نمـی خواهد و دایی مختار هم از زندان درون مـی آید من که تا حالا کلی سکه جم کرده ام و مـی خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همـه اش را بـه ساناز بدهم که تا بعدن بـه زندان نروم.    مـهریـه و شیر بلال هیچ را خوشبخت نمـی کند. همـین خرج های ازافی باعث مـی شود کـه زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود. دایی مختار مـی گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده کـه نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم کـه بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر هست ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی مـی خوری خش خش هم مـی کند!    اگر آدم زن خانـه دار بگیرد خیلی بهتر هست و گرنـه آدم مجبور مـی شود خودش خانـه بگیرد. زن دایی مختار هم خانـه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمـینی بگیرد. مـیگفت چون رهم و اجاره بالاست آنـها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم مـی خواست برود بالا! حتمن از زیر زمـینی مـی ترسید. ساناز هم از زیر زمـینی مـی ترسد به منظور همـین هم برایش توی باغچه یک خانـه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه با من قهر است. قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر مـی کند بعد آشتی مـی کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری مـی کند بعد خانومش مـی رود دادگاه شکایت مـی کند بعد مـی آیند دایی مختار را مـی برند زندان! البته زندان آدم را مرد مـی کند.عزدواج هم آدم را مرد مـی کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!  این بود انشای من.

  • انشا 2 (نيلوفر راستي)

    يك روز باراني را توصيف كنيدتماشاي باران پنجره واقعا تماشايي است.ديدن قطره هاي باران كه براي رسيد بـه اغوش گرم و سرشار از محبت زمين لحظه شماري مي كنند بسيار زيباست.ابرهايي كه از ديدن اين لحظه شوق گريستن دارند مرا بـه وجد مي اورند.خورشيدي كه براي پيوند اين قطره هاي بلورين بـه زمين خود را حامي ابرها قرار مي دهد و در پشت انـها پنـهان مي شود بـه من درس فداكاري و ايثار مي اموزد.در چنين روزي حتي درختان هم از فيض ابرها محروم نمي شوند و به كمك قطره هاي اين فداكاران گريان،زيبا بـه نظر مي ايند و مرا نيز مسرور مي كنند.اين باران بـه جوانـه ها نيز اميد شكفتن ميدهد و براي ياري جوانـها خود را با انـها يكي ميسازد اما درون نزديكي كوه ها با يكديگر مـهربانترند و همين مـهرباني موجب بـه هم پيوستن انـها و تشكيل رنگ پاكي ومـهرباني مي شود انـها درون طي اين راه مـهرباني وسخاوت را از دست نمي دهند حتي اگر مانعي بر سر راه انـها قرار داشته باشد ، زيرا درون قدم اول با لطافت ومـهرباني سعي مي كنند ان مانع را با خود همراه كنند اما اگر درون اين كار پيروز نشدند صبر مي كنند که تا گريستن ابر موجب انسجام انـها شود و از ان عبور كنند.انسجام و يك پارچگي انـها كه از بارش قطره هاي مـهرباني صورت مي گيرد باعث مي شود كه من هميشـه بـه بزرگي قطره هاي باران فكر كنم و سعي كنم همانند انـها بـه ديگران زيبايي هديه دهم ، براي برداشتن مانع از سر راه خود صبور باشم و اميدي براي جوانـه هاي اينده باشم...

  • موضوع انشاء : یک روز بارانی را توصیف کنید!

    به نام حضرت باران

  • طرح درس

    با سلام خدمت مـهمان  محترم لازم بـه ذکر دانستم این نکته را یـاد آور اور شوم  که تمامـی طرح درس های این وبلاگ باهمکاری استاد گرامـی ام سرکار خانم یمـینی وباتلاش اعضای گروه تک ،(سه تن ازدانشجویـان مرکز تربیت معلم شـهید رجایی )کبری صفری،زلیخا علی پوروزهره عباس زاده تدوین گردیده است. وبنده این طرح درس ها راثبت نمودم. طرح درس نام الگو:بدیعه پردازی1(آشنا راغریب ) موضوع:انشا درون مورد باران کلاس:پنجم ابتدایی گروه تک :کبری صفری ،زهره عباس زاده وزلیخا علی پور هدف کلی :دانش آموز بتواند انشایی درون مورد باران بنویسد اه جزیی: 1-آشناشدن  باتشبیـهاتی درون رابطه بـه باران 2-آشنایی با جملاتی درون رابطه بـه باران 3- درک لطافت ونوازش باران     اه رفتاری: 1باران را بـه چیز های مختلف تشبیـه کند 2جملاتی زیبا درون مورد باران بنویسد 3احساس خود را درون مورد باران بنویسد 4باران را درون چند جمله توصیف کند   رفتار ورودی: - مـی تواند چیزی را بـه چیز دیگری تشبیـه کند - مـی تواند چند چیز رابا هم مقایسه کند - توصیف کر دن را یـاد دارد ارزشیـابی تشخیصی: -معلم خود را بـه چیزی یـای تشبیـه کنید.  - درون دو یـا سه جمله کلاس خود را توصیف کنید ایجاد انگیزه: - بچه ها رابه حیـاط وبا شلنگ آب ،باران مصنوعی درست مـی کنیم. -صدای چیک چیک اب به منظور شان پخش کنیم  ارایـه ی درون س برطبق الگوی بدیعه پردازی 1 مراحل تدریس: 1- توصیف وضعیت جدید معلم:باران را دریک جمله توصیف کنید - باران برکت خداست               - باران طراوت هست - باران زیباست                       - بـه زمـین حیـات دوباره مـی بخشد 2-قیـاس مستقیم: معلم :بچه ها جملاتی درون مورد باران بگویید - باران لطیف است                    - باران نوازش گر جهان است                                   - ترسناک است                         - سیل آسا هست - اسم من باران است         - گریـه ی ابراست -عمر باران کم هست                   -هوا را خوب مـی کند دربین جملات گفته شده معلم یک جمله را انتخاب مـی کندوخصوصیـات انسانی کـه این چنین ویژگی را دارد مـی پرسد        جمله ی باران نوازش هست را انتخاب مـی کنیم بیـایید فکر کنیم انسانی کـه نوازش مـی کند چگونـه هست خصوصیـاتش را بگویید  - دستانی لطیف دارد                  -  کنارش احساس راحتی مـی کنیم - مثل مادراست                        - آرامش بخش هست   -  دلسوزومـهربان است                - چهره ی زیبایی دارد 3-قیـاس شخصی: حالا فکر کنید چیزی رانوازش مـی کنید احساس خود را از نوازش بیـان کنید. - حس مادی                                - حس صمـیمـیت - حس اعتماد                               - حس لطافت ...

  • توصیف یک روز بارانی:

    توصیف یک روز بارانی: صدای قطرات بارانی کـه به شیشـه مـی خورد،بوی خاک نم خورده ی باغچه ی کوچک حیـاط خانـه کـه در فضاپیچیده بود،همـه وهمـه خبر از بارانی مـی داد کـه در حال با بـه زمـین پرنعمت خدابود.دلم هوای قدم زدن زیر باران را کرد چترم را برداشتم واز خانـه بیرون رفتم.قدم مـی زدم،هوای خنکی کـه به صورتم مـی خورد روحم را نوازش مـی کرد.قدم زدم وقدم زدم وچترم رااز بالای سرم برداشتم وبستم،همـیشـه دوست داشتم زیر باران خیس شوم.با اینکه هوا رو بـه سردی مـی رفت ولی،این نسیم خنک وقطرات سرد وریز باران را بیشتر دوست داشتم.سرم را بالا گرفتم وبه آسمان نگریستم،ابرهای سیـاه بارانی بـه آسمان هجوم آورده بودند وجلوی نورآفتاب را گرفته بودند،به هم چسبیده بودند وشکلی زیبا را درون آورده بودند.شکل پرنده ای کـه بالهایش را از هم باز کرده بود.چشمانم را بستم کـه ناگهان با صدای رعدو برق کـه از نزدیکی ابرها بـه هم درآمده بود،به خودلرزیدم،نگاهی بـه اطراف انداختم پرنده ی کوچکی کنار پایم افتاده بود،از بالش خون مـی چکید وزیر قطرات آب تکان های خفیفی مـی خورد.خم شدم آرام مـیان دو دستم گرفتمش.به سوی خانـه برگشتم با پارچه ای نرم ،بالش را بستم وکنار پنجره نشاندمش.دوباره ازپشت پنجره بـه آسمان نگاه کردم باران آرام نرمـی بارید.تا جایی کـه دیگر بند آمد وابرها از هم جدا شدند وجایشان را بـه رنگین کمان زیبایی دادند ومن بـه خاطر همـه زیبایی،خدا را شکر کردم.  گلچهره بیـابانی سوم5                                                                                                                                 توصیف یک روز بارانی: بـه نام خدایی کـه باران را به منظور طراوت من وتو آفرید خواب بودم.باصدایی آرام ودلنشین از خواب برخاستم.چیک چیک باران بر روی پنجره ها،با صدای آونگ ساعت قدیمـی پدر بزرگم،صدای دلنشینی را درون اتاق ایجاد کرده بود.ازبچگی باران را دوست داشتم.همـیشـه باران درون ذهن من نشانگر یک چیز مقدّس بود.یک چیز کـه او را مـی­ستاییدم.باران به منظور من بیـانگر صلح ودوستی بود.وقتی باران مـی­ آید،روح آدمـها از هر گونـه لکّه پاک پاک مـی­شود.از هرگونـه زشتی!به قطرات باران کـه بر روی شیشـه مـی خورد،نگاه کردم؛راهشان را ادامـه دادم.آرام آرام  بر چارچوب پنجره سر خوردند.این صدا را دوست داشتم.قطرات باران همانند مرواریدی درون دل ابر جای دارند.ابر حکم صدف را برایشان ایفا مـی کند.وقتی ابرها دلگیر مـی­شوند،مروارید های درون دل خود را کـه روی­هم انباشته شده­اندمثل اشک بر زمـین مـی بارند.به حیـاط رفتم.قطرات باران آرام بر سر بام خانـه مـی­خورد و در ناودان سر مـی­خوردند وپس از طی عرض حیـاط روانـه جوی آب مـی شدند.کنجکاوانـه ...

  • موضوعات انشاي پيشنـهادي

        از آغاز سال تحصيلي درون هر جلسه ي انشا چند موضوع درون اختيار دانش آموزان قرار  مـی گیرد تا آنـها قدرت انتخاب موضوع را داشته و  كلاس انشا داراي خلاقيت و جذابيت گردد. درون كنار موضوعات كلاسي.بحث داستان گويي و داستان خواني ،مطلب زیبا و ادبی خواندن و شعر خوانی داریم كه هر يك از دانش آموزان به  نوبت داستاني زيبا و آموزنده را تعريف خواهند کرد .يا مي خوانند  یـا شعر و مطلبی زیبا ارائه مـی فرمایند.بيشتر داستان ها از كتاب (قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب)از نويسنده توانا مرحوم  مـهدي آذر يزدي انتخاب مي شود و خودم نیز نوشته های خانم دکتر نظر آهاری رو براشون مـی خونم. .البته دانش آموزان درون انتخاب كتاب آزاد هستند. درون آغاز هر جلسه، آيه اي از قرآن توسط يكي از دانش آموزان علاقه مند قرائت مي شود.براي هر مورد براي آن ها نمره تكويني ثبت مي شود. از ديگر برنامـه هاي كلاس انشا ،بيان نكات زيباي هنري ،علمي و دانستني ها مـی باشد كه دانش آموزان درون بيان آن آزاد هستند.       اما موضوعات انشا كه از آغاز سال تحصيلي سال های گذشته به دانش آموزان ارائه گرديد و بنده همـه این موضوعات رو از دفاتر کلاسیم در چند سال گذشته براتون ثبت کردم.: ۱-خاطره اي از تابستان من ۲-حرفاتو يك كم مزمزه كن. ۳-رابطه ي شما با خودتان چگونـه است؟ ۴-يك داستان درباره ي دوست و دوست يابي. ۵-با حروف (ز-ن-د-گ-ي)زيبايي هاي جهان و زندگي را بيان كنيد. ۶-باز باران با ترانـه مي خورد بر سقف قلبم.....(به صورت شعر نو) ۷-من مي گويم ،پدر و مادرم مي گويند. ۸-۲۴۴۳۴ الو الو !شما فرشته هستيد .ببخشيد با خدا كار دارم... ۹-كلاس ادبيات ،كلاس رياضي. ۱۰-اهل درسم ،روزگارم بد نيست.....(به صورت شعر نو) ۱۱-بالا شـهر،پايين شـهر ۱۲-همـه چي آرومـه ،من چقدر خوشحالم . ۱۳-دوست خوب ،عيب هاي من. ۱۴-مدرسه ي عاشورا ۱۵-مي خوام يك چيزي بگم ،نمدونم بگم يا نگم .آقاي اميرزاده ميگه،راحت باش ..بگو. ۱۶-مادر ،فرشته ي مـهربان ۱۷-شـهر ما ، خانـه ي ما ۱۸-آسماني آبي ..دسته اي مرغابي...هست درون دست يكي...كتاب و لپ تاپي....(شعر نو) ۱۹-انشايي زيبا و جذاب بنويسيد و با رعايت انسجام متن اين بيت را درون آن استفاده كنيد: خدايا سرده اين پايين ،ازون بالا تماشا كن اگه ميشـه فقط گاهي بيا دست منو ‹ها› كن ۲۰-فجر يعني... ۲۱-بزك نمير بهار مياد ،كمبزه با خيار مياد ۲۲-من ،شما،ايشان ۲۳-(و..) ۲۴-اگر چه عاشق برفم بهار هم خوب است. ۲۵-پژوهش درون مورد زنان بزرگ ۲۶-اين روزا تو خونـه ي ما چه خبره؟ ۲۷-اين روزا تو شـهر چه خبره؟ ۲۸-بيان خاطرات عيد نوروز ۲۹-اگر خورشيد بودي دوست داشتي بـه كجا هر گز نتابي؟ ۳۰-هنر يعني نبودن روي خاشاك ۳۱-رنگ و مزه ي كتاب هاي درسي ۳۲-پنجره اي رو بـه دشت شقايق ۳۳-از خاك که تا خورشيد ۳۴-نامـه ...




[انشا درون مورد باران - bargozideha.com انشاه در مورد ان سوی پنجره]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 19 Jul 2018 08:39:00 +0000